نيكان و روهاننيكان و روهان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

نیکان و روهان ضربان قلبم

آخرین چهارشنبه سال با نیکان و روهان

جهارشنبه آخر سال برای نیکان و البته کمی تا قسمتی برای روهان هر دو قندک مامان به نظر میامد بیشتر خوش گذشته . برای اینکه بابا بهرام تنها سالیه که پیش من و نیکان و روهان بود سالهای قبل بخاطر کارهای شب عید بایستی به کارش ادامه میداد و خبری از این حرفها نبود ولی امسال خدا با من و بچه ها بود و چند تا آتیش کوچک و چند تا فش فش حسابی بچه ها رو سر ذوق آورده بود و صد البته خوردن آش رشته مامان دلتون نخواد که زبانزد همسایه هاست گرمی خاصی به ما داد و منو بیشتر به سالهای کودکی خودم برد وقتی که پدر خدابیامرزم منو از بوته های آتیش توی حیاط عبور میداد و تنها آتیش بود و گرمی دست پدرم خدایش بیامرزد کاش دیگه صدای...
24 اسفند 1390

آلبوم سه ماه آخر سال

شب يلدا تو خونه ماماني. به روهان ميگفتم مامان يه ژست بگير ژست پسرم اينجور از آب دراومد. تو عكس پايين براي اولين بار يه كم موهاي جلوش قيچي كردم و پسري دوست داشت خودش موهاش شونه كنه سرانجام شونه كردن موهاش به خواب رسيد. شروع شب واكسن 18 ماهگي روهان تب داشت و حوصله بازي رو نداشت ولي نيكان هر جوري بود ميخواست اون سرحال بيار كه موفق هم نشد. در این عکس نیکان داره حسابی حس بن تنی به خودش میگیره امان از دست این بن تن . ...
17 اسفند 1390

خواب در هنگام خوردن ناهار

شب تولد آرتين تا نيمه ها شب به خونه رسيديم به محض سوار شدن تو ماشين تو و داداشي ديگه در برابر خواب نتونستيد مقاومت كنيد و تا ساعت 11 صبح هنوز از خواب بيدار نشيد و مجبور شدم بيدارتون كنم تا يه صبحونه مختصري بخوريد و كمي سرگرم بازي و سرو صدا و غيره شدي تا ناهار رو آماده كنم خيلي دير شد حدود ساعت 2 بعدازظهر شد هميشه وقت ناهار روهان ساعت 12 ظهره ولي ايندفعه خيلي دير شده بود بايد تندي ميكردم چون وقت خوابت مثل اون شخصیت کارتونی (شرمن)  کارتون بامزی اون لاك پشت بود كه تا صداي زنگ خوابش به صدا در مياومد خوابش ميبرد تو هم با اين كه صبح بيشتر خوابيده بودي باز هم خميازه ميكشيدي ولي با اين حال بيدار ميموندي تا غذات رو حاضر كنم بعد از خوردن كمي از غ...
13 اسفند 1390

مهارت در فوت كردن

روهانم براي تولد خودت فوت كردن شمع رو ياد گرفته بودي و از اين كار لذت ميبردي هر وقت مامان كبريتي روشن ميكرد تندي خودت از هر جاي بودي به كبريت روشن ميرسوندي تا اون خاموش نكنم تا تو فوت كني بعد از تولد خودت اولين تولدي كه برات مفهوم پيدا كرده بود تولد دخترخاله‌هات بود و بيا درست كن تا شمع روي كيك روشن ميكردم تو ديگه غير قابل كنترل بودي و بعد هم تولد داداشي حسابي آتيش روي شمع رو خاموش ميكردي و امان نميدادي داداشي اين كار رو بكنه  و آخرين تولد آرتين پسردايي روز 11 اسفند بود و  هر جوري تقلي ميكردي تا خودت اينكار رو بكني واداي فوت كردن رو درآوردي ولي تو بغل مامان جات بهتره عزيزم تا مراسم پسر دايي به خوبي پيش بره. آرتین عسل عمه تولد...
13 اسفند 1390

6 اسفند مصادف با عکس نوروزی در مهد نیکان و واکسن 18 ماهگی روهان

دیروز حسابی کلافم کردی تمام لباسات رو بیرون آوردی تا رنگی رو که دوست داری برای عکس نوروزی تو مهد انتخاب کنی داری یواش یواش انتخابات بالا میره هر چی رو که دوست داری و هر مکانی و هر چیزی رو باید خودت انتخاب کنی امسال ماشاءالله رخت و لباس و کفشت خودت انتخاب کردی و البته تو وسط خرید هم به فکر مبینا هم بودی در ضمن پسر خوبی هم بودی وقتی بهت میگفتم این خیلی گرونه ما نمیتونیم خیلی زود کوتاه میاومدی و یکی دیگه رو انتخاب میکردی ولی پسرم بدون ش وخی خیلی خوش سلیقه ی!!! بالاخره انتخاب شد و برای فردا آماده شدی حالا ببینیم عکست چی میشه؟؟؟؟ یه کاردستی کوچیک هم همیشه برای من تو مهد درست میکنی برای اینکه تشکر کنی عاشقتم عاشقتم با صدای بلند. این ع...
6 اسفند 1390
1