آخرین چهارشنبه سال با نیکان و روهان
جهارشنبه آخر سال برای نیکان و البته کمی تا قسمتی برای روهان هر دو قندک مامان به نظر میامد بیشتر خوش گذشته . برای اینکه بابا بهرام تنها سالیه که پیش من و نیکان و روهان بود سالهای قبل بخاطر کارهای شب عید بایستی به کارش ادامه میداد و خبری از این حرفها نبود ولی امسال خدا با من و بچه ها بود و چند تا آتیش کوچک و چند تا فش فش حسابی بچه ها رو سر ذوق آورده بود و صد البته خوردن آش رشته مامان دلتون نخواد که زبانزد همسایه هاست گرمی خاصی به ما داد و منو بیشتر به سالهای کودکی خودم برد وقتی که پدر خدابیامرزم منو از بوته های آتیش توی حیاط عبور میداد و تنها آتیش بود و گرمی دست پدرم خدایش بیامرزد کاش دیگه صدای...
نویسنده :
نسرین
11:33